کاروان

پنجره

تنها یک پنجره

رو به سوی کوچه است

پنجره مال من است

افسوس آن بسته است .....!

باز بود این پنجره

در تمام فصل ها

برف و باران و تگرگ

بادوطوفان هم اگرمی شدهوا

 


                 ×××


می دانم هیچوقت نمی آیی دیگر

کوچه خالی شده است

           نفسم می گیرد .

           یاد تو پیچیده در افکار من

           پیچکی هستی

           به دور تن من .... !

چون از اینجا رفتی

محکم آن را بستم

شد قفس این پنجره

من اسیرت گشتم .......... !

 

 

 

نقاشی رنگ و روغن : 1386

 

 


+   کبرا پورپیغمبر ( آذر ) ; ۱٢:٢٧ ‎ق.ظ ; ۱۳٩٠/۱۱/٢٩

design by macromediax ; Powered by PersianBlog.ir